پسر دایی

پسر دایی عزیز (که 18 سالشه) یه چند روزی از اصفهان اومده بود خونمون. روزی که برای انتخاب واحد میخواستم برم دانشگاه گیر سه پیچ داده بود که منم میام. منم با شناختی که ازش داشتم پیش خودم گفتم اگر اینو با خودم ببرم آبرو و حیثیتم رو به باد میده. اما انقدر اصرار کرد که دلم به رحم اومد و با هم راه افتادیم.

دم در دانشگاه چون کارت دانشجویی نداشت راهش ندادن اما بعدش با کلی خالی بندی که من از آشنایان آقای فلانی هستم و ... بهش اجازه دادن که وارد بشه.

از خصوصیات اخلاقی پسر دایی عزیز اینه که به شدت به دخترا علاقه داره! دوست داره کلی دوست دختر داشته باشه و اصلا سن زیاد براش مهم نیست. البته چون از خانواده مذهبی هستش به قشر دختران چادری به طرز عجیبی علاقمنده!

خلاصه موقع انتخاب واحد هی سر و گوشش می جنبید و اینور و اونور رو نگاه می کرد. یه لحظه ازش غافل شدم دیدم رفته بالا سر یه دختر چادری و داره آمارش رو میگیره. کشیدمش کنار گفتم زشته این کارا، اون که هم سن تو نیست و ... اما تو کتش نمی رفت.

خلاصه بعد از انتخاب واحد هرچی بهش گفتم بیا بریم میگفت نه بذار یه خورده دیگه بمونیم. گفتم سه دقیقه بیرون ساختمون دانشکده منتظرت میمونم اگه نیومدی میرم. رفتم بیرون پیش بقیه دوستام بعد از چند دقیقه دیدم پسر دایی عزیز با دختره از ساختمون بیرون اومدن و قدم زنان باهم راهشونو گرفتن رفتن. منو میگی؟! فکم افتاده بود زمین! و همینطور فک بقیه دوستان!! رفقا گفتن بهش بگو یه کلاس واسه ما بذاره، مارو آموزش بده و 4 ساله داریم میریم دانشگاه هیچ کاری نکردیم بعد اونوقت این فسقلی تو 10 دقیقه مخ دختره رو زد!!

اینم از داستان پسر دایی عزیز.

نوشته شده توسط سپهر در شنبه 24 شهریور 86 -
دختره
دختره انقدر دلبری و لوندی کرد که آخرش برگشتم یه چیزی بهش گفتم.

ناراحت شد و قهر کرد.(البته با هم که دوست نبودیم)

آخیش! از دستش راحت شدم.
نوشته شده توسط سپهر در چهارشنبه 31 مرداد 86 -
کنکور
بالاخره نتایج کنکور سراسری اومد و یه عده گریه کردن و عده ای دیگه خوشحال از موفقیتشون.
والا زمون ما با کنکور حق به حق دار می رسید اما الان مثل اینکه دیگه اینطوری نیست. خواهر عزیز با اون همه تلاشش رتبه اش بد شد (البته مجاز) و در حیرت و تعجب از درصدهای عجیب و غریب کلی گریه کرد. جالب این بود که یه عده ای رتبه عالی خودشون رو باور نمی کردن! مثلا کسی که هم سطح خواهر عزیز بود رتبه ش 500 شده بود و از خوشحالی داشت بال در می اورد. اینطور که می گفت موقع گرفتن دفترچه انتخاب رشته، از این موارد زیاد به چشم دیده بود.
معلوم نیست این کارکنان سازمان سنجش چه غلطی کردن که باعث این همه خرتوخری و ... شده!

این از این!

از دوستان عزیز وبلاگی معذرت میخوام که آداب و رسوم وبلاگ نگاری رو به جا نمیارم و بهشون کمتر سر میزنم. این طور که پیش میره این وبلاگ داره مثل چند ماه اول آغاز به کارش میشه. یعنی همون موقعی که فقط برای دل خودم می نوشتم، کامنتینگ نذاشته بودم و آدرس بلاگ رو منتشر نکرده بودم. (زیادم بد نبودها! حداقل مخ کسی رو به کار نمیگرفتم!!)
نوشته شده توسط سپهر در چهارشنبه 17 مرداد 86 -
هیچ کس

یه چند وقتیه همش آهنگهای هیچ کس رو گوش میدم. هیچ کس تمام آهنگاش قشنگ و هدفمنده. مثل بقیه رپرها نیست که همه چی میخونن در ضمن صدای سروش خیلی به دل من میشینه.

اینجا متن یکی از بهترین آهنگاشو به اسم اختلاف میذارم. اگه تا حالا اهل رپ هیچ کس نبودین، برای دانلود خود آهنگ کافیه توی گوگل سرچ کنین.

اينجا تهرانه يعني شهري که
هرچي که توش ميبيني باعث تحريکه
تحريک روحت تا تو آشغال دوني
مي فهمي تو هم آدم نيستي يه آشغال بودي

اينجا همه گرگن مي خواي باشي مثل بره
بذار چشم و گوشتو باز کنم من يه ذره

اينجا تهرانه لعنتي شوخي نيستش
خبري از گل و بستنيه چوبي نيستش

اينجا جنگله بخور تا خورده نشي
اينجا نصف عقده اين نصف وحشي

اختلاف طبقاتي اينجا بيداد مي کنه
روح مردمو زخمي و بيمار مي کنه

همه کنار همن فقيره و مايه داره خفن
توي تاکسي همه مي خوان کرايه ندن

حقيقت روشنه خودتو به اون راه نزن
روشنترش مي کنم پس بمون جا نزن

خدا پاشو من چند سالي باهات حرف دارم
خدا پاشو پاشدي نشو ناراحت از کارم

کجاهاشو ديدي تازه اول کارم
خدا پاشو من يه آشغالم باهات حرف دارم

نمکي با چرخش کناره يه بنزه
هيکل و چرخش با هم کرايه ي بنزه

من و تو و اون بوديم از يه قطره
حالا ببين فاصله ي ماها چقدره

دليل چرخش زمين نيست جاذبه
پوله که زمينو مي چرخونه جالبه

اين روزا اول پوله بعد خدا
همه رعيت ارباب کدخدا

بچه مي خواد با يتيمي بازي کنه بابا نميذاره
يتيم لباسش کثيفه چون که فقط يکي داره

همه آگاهيم از اين بلايا
حتي فرشته هم نمياد اين ورا تا
نشيم فنا با
همين بلايا
اما کمک نخواستيم اشک بريزه کافيه همين برا ما

آدم مريض حرفامو درک کرد
تموم نکردم حرفامو برگرد

خدا پاشو من چند سالي باهات حرف دارم
خدا پاشو پاشدي نشو ناراحت از کارم

کجاهاشو ديدي تازه اول کارم
خدا پاشو من يه آشغالم باهات حرف دارم

تا حالا شده عاشق دختر بشي؟
مي خوام حرف بزنم رک تر بشين

پيش خودت مي گي اينه عشق تاريخي
اما دافت با يه بچه مايه داره خواب ديدي

خيره
يادت باشه غيره
خودت بزن قيده
هرچي آدم که کنارت مي بيني چون عيبه

يکي هم سن تو سوار ماشينه خدا بهت پوزخند مي زنه
مي کني با کينه دعا
که منم مي خوام مايه دار باشم عقده رو کنم ترکش
دعا نکن بي اثره نمي کنن درکش

مي خواي بخوابي؟ تو بيداري کابوس ببين
بيا با هم به اين دنيا فحش ناموس بديم

بايد کور باشي نبيني تو فخرو هرجا
يا کنار خيابون نبيني فقر و فحشا

خدا بيدار شو يه آشغال باهات حرف داره
نکنه تو هم به فکر ايني که چي صرف داره

نوشته شده توسط سپهر در چهارشنبه 3 مرداد 86 -
ADSL

امروز وقتی توی سایت شرکتی که ازش adsl گرفتم لاگین کردم چشمم افتاد به تاریخ شروع سرویس که نوشته بود 22 تیر 85 یعنی adsl ام یکساله شد. این شد که خواستم یه مطلبی درباره ش بنویسم.

Adsl واقعا فناوری راحت و دوست داشتنی ای هستش. بدون اینکه خط تلفن اشغال بشه دائما میتونی به اینترنت متصل باشی. برای کسایی که بیشتر از دو ساعت در روز با اینترنت کار می کنن واقعا می صرفه. هزینه شارژ ماهیانه ام 20 هزار تومنه و سرعتش 64 کیلو بیته. البته اوایل سرعتش 64 بود و با دایل آپ فرقی نمی کرد اما بعد از یه مدت دلشون به حالمون سوخت و 98 کیلوبیتش کردن، بدون افزایش حق شارژ. در نتیجه سرعت خیلی بهتر شد و الان با 10 کیلو بایت دانلود دارم. متاسفانه محدودیت ترافیک هم داره اما مقدارش بدک نیست، 5 گیگابایت.

در مورد آنلاین زندگی کردن هم بگم که برام زیاد جذابیتی نداره. یادمه قبلا که توی یه ISP کار میکردم واقعا از همیشه آنلاین بودن لذت می بردم. اما الان دیگه برام عادی شده.

یاد یه خاطره ای از وصل شدنش هم افتادم. وقتی میخواستن برام نصبش کنن هر کاری میکردن دیتا به مودم adsl نمی رسید یعنی چراغ مودم سبز نمیشد. خیلی باهاش ور رفتم، دوباره برا تلفن سیم کشی کردم اما فایده ای نداشت. میگفتن مشکل از کامپیوترته چون سیگنالها تا دم در ساختمون میاد. اما من هر کاری کردم جواب نداد. دیگه داشتم منصرف می شدم. یه بار که به مانیتور زل زده بودم و فکر می کردم یهو یادم افتاد شاید مشکل از دوشاخه باشه. این شد که دوشاخه رو با یه دوشاخه دیگه عوض کردم. بعد در نهایت تعجب دیدم چراغش سبز شد. از خوشحالی نیم متر بالا پریدم و دو دور چرخیدم!!! چون بعد از 3 – 4 روز دردسر بالاخره راه افتاد...
اینم از داستان adsl دار شدن ما.

نوشته شده توسط سپهر در جمعه 22 تیر 86 -
امتحانات تموم شد

سلام
من امتحانام دیروز تموم شد. بعد از امتحان با رفقا یه ساعتی رو نشستیم تو فضای سبز دانشگاه و باز هم همون داستان همیشگی! بعدش با دوچرخه رفتم تو شهر یه گشتی زدم (دنبال یه هدفون خوب میگشتم). با اینکه بنزین جیره بندی شده هنوز خیابونا شلوغ بود. البته چون عصر بود فکر کنم طبیعی باشه. یه زنگ زدم بروبچ ببینم کجان، باشگاه بیلیارد بودن. رفتم پیششون تو باشگاه سه نفری بطور کاملا حرفه ای!! داشتن ایت بال بازی می کردن! خلاصه کرکره خنده بود. هرچی توپ می زدن میخورد به کناره های سوراخ و بر میگشت و امتیازها همه منفی بود. انقدر شلوغ کردیم که صاحاب باشگاه گفت یه خورده آرومتر بخندین. این شد که سعی کردیم یه مقدار آدمتر باشیم. بعدشم هرکی رفت پی زندگیش.

خب حالا که از دست امتحانا راحت شدم از این به بعد سعی می کنم زود به زود اینجا مطلب بنویسم. پس حداقل هفته ای یه بار سر بزنید و نظر بدید.
در ضمن هرکی دعوتنامه میخواد بهم ایمیل بزنه یا پی ام بده، توی نظرات ننویسین که ترتیب اثر داده نمیشه.

نوشته شده توسط سپهر در چهارشنبه 13 تیر 86 -
تولدم مبارک

سلام
امــــــــــروز روز تولدمه. من 22 ساله شدم و وبلاگم 2 ساله.

امروز خیلی بهم خوش گذشت. البته هر روزی که با رفقا میریم تو چمنای دانشگاه و تو سر کله هم میزنیم و می خندیم خوش میگذره. بعضی ها تو چمنا پشتک وارو میزنن! بعضی ها با موبایلشون والیبال بازی می کنن!! (یعنی از خود گوشی به عنوان توپ استفاده می کنن) و ... بعدش متخصصان امر تقلید، ادای استادها رو در اوردن و کلی خندیدیم.

راستی قالب جدید وبلاگ چطوره؟ قشنگه؟ طرح و پیاده سازی و همه چیش با خودم بوده.! (اسمایلی باحالتر از این تا حالا ندیده بودم!) خلاصه بعد از مدت ها آبی بودن تصمیم گرفتم یه کم سبز باشم هر چند آبی رنگ مورد علاقمه. لطفا نظرتونو درباره ش بگید.
 

نوشته شده توسط سپهر در یکشنبه 13 خرداد 86 -
احمدی نژاد
سلام

بد نیست تو این وضعیت بگیر بگیر (طرح مبارزه با بدحجابی) یه نگاه دوباره ای به فیلم مصاحبه انتخاباتی احمدی نژاد بندازیم. توضیحی براش ندارم. خودتون ببینین که چی گفته و الان داره چی کار میکنه!

نیک آهنگ کوثر با استفاده از همین مصاحبه یه کلیپ صوتی طنز ساخته که خیلی جالب و شنیدنیه. اونو میتونید با رفتن به این صفحه و کلیک روی "گوش دهید و دریافت کنید"  بگیریدش یا اگر نتونستین از اینجا دانلودش کنین. بقیه کلیپ ها و مطالب هم اینجاست.

نظر یادتون نره.

نوشته شده توسط سپهر در دوشنبه 31 اردیبهشت 86 -
حسش نیست!
من هنوز زنده ام

اما

دیگه مثل قدیما حال و حوصله مطلب نوشتن رو ندارم
دیگه مثل قدیما این وبلاگ اونقدرها بازدید کننده نداره
دیگه مثل قدیما چیزی به ذهنم نمیرسه که بنویسم

اینجا هنوز تعطیل نشده

اما

فعلا حسش نیست!

نوشته شده توسط سپهر در شنبه 1 اردیبهشت 86 -