چهارشنبه سوری
مراسم چهارشنبه سوری امسال خیلی جالب بود. البته من چند سالی بود که شبهای چهارشنبه سوری بیرون نمی رفتم. اما امسال به درخواست دوستم سهند رفتیم یکی از شلوغ ترین خیابون های شهر که ببینیم دنیا دست کیه و ملت چطوری این شب رو جشن میگیرن.
جاتون خالی! خیابون که نبود میدون جنگ بود!! از یه طرف ملت ترقه و نارنجک و ... مینداختن، از طرف دیگه مامورهای پلیس بهشون حمله می کردند. آدم قشنگ میتونست حس کنه که اوضاع جوی زمان انقلاب چطور بوده.
حملاتی که از طرف پلیس صورت می گرفت خیلی هیجان انگیز و تا حدودی ترسناک بود. یهو میدیدی کل ملت توی خیابون دارن با سرعت خیلی زیادی میدوند و مامورای مسلح به باتوم و سپر به دنبالشون. یه بار که من ته دسته در حال فرار بودم یه باتوم خورد به پشت پام! البته زیاد درد نداشت بعد از چند دقیقه دردش کلا از بین رفت. تو همین تعقیب و گریز ها چند بار سهند رو گم کردم. سهند بیچاره در حین فرار چند بار باتوم و لگد خورد. یه بار عینکش از چشمش افتاد، بعدش که جو آروم شد برگشت و عینکش و شیشه هاش رو از روی زمین پیدا کرد. یه سری دیگه هم جلوش گاز اشک آور زدن و کلی چشماش سوخت.
نکته جالبی که وجود داشت این بود که اکثر مغازه ها بسته بودن و شیشه های مغازه ها رو با کارتون، یونولیت و حتی پتو پوشونده بودن که موج صوتی حاصل از نارنجک ها شیشه ها رو خورد نکنه. بعضی ها که اینکارو نکرده بودن شیشه هاشون پودر شده بود.
در کل خیلی خوش گذشت و از توی خونه موندن خیلی بهتر بود.

پیشاپیش سال نو رو هم به همتون تبریک میگم. امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید.
نوشته شده توسط سپهر در پنجشنبه 24 اسفند 85 -
سپندار مذگان یا ولنتاین
مطلبی درباره روز سپندار مذگان، به نقل از وبلاگ آتشکده با تلخیص :

چند سالي ست حوالي 26 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند. كلوديوس به قدري بي رحم و فرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت. اما كشيشي به نام والنتيوس (والنتاين)، مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود. سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق، با قلبي عاشق اعدام مي شود... بنابراين او را به عنوان فدايي و شهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!"

اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!

جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن (سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.

سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت  هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.

شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم.

نوشته شده توسط سپهر در سه شنبه 24 بهمن 85 -
آخرین بار
تازگیها یه نفر به اسم حمید عسگری که صداش خیلی شبیه شادمهره یه آلبوم داده بیرون. اکثراً فکر کردن که شادمهره. اما پختگی و قدرت صدای اون رو نداره. "آخرین بار" آهنگ خیلی قشنگی از این خواننده ست. می تونید از اینجا دانلودش کنید.

قسمت نمیشه انگار دست تورو بگیرم
برای آخرین بار برای تو بمیرم

گریه نکن که اشکات برای من یه درده
تحمل غم تو منو دیونه کرده

هیشکی مثله من تو رو دوست نداره
اینو از تو چشام میتونی بخونی

تو بودی جونم و عمرم و کسی که میخواستم
قسم راستمو کی میخوای بدونی

واسه ی عشق تو همه چی دادمو
به جز غرورمو که اونم رفته به باد

بودو نبودمو همه وجودمو
واسه تو دادمو تو میگی منو نمیخوای
نوشته شده توسط سپهر در جمعه 6 بهمن 85 -
Lynda و شهر زیبا و ...
1- داشتم CD های آموزشی شرکت Lynda رو از Rapidshare دانلود می کردم، یه قسمتش 95 مگابایت بود. 94 مگابایتش دانلود شده بود که اینترنت قطع شد! می خواستم خودمو از پنجره بندازم پایین! لعنت به این شانس! (چون پهنای باندم محدوده، صد مگابایت هم برام صد مگابایته!) گفتم خوب برم از بیرون بخرم. رفتم بازار رضا، هر کجا یه قیمت می داد. یه جا هر تک CD رو میداد 1500 یه جا دیگه 2000 یه جا 3000! نامردا رو ببین! سی دی 150 تومنی رو می گیرن رایت می کنن میدن 3000 تومن! پیش خودم گفتم برم با اعمال شاقه دانلود کنم بهتره.

2- هفته پیش pmc فیلم "شهر زیبا" رو نشون داد. من و مادر عزیز نشستیم دیدیمش. فیلم خوبی بود اما آخرش نفهمیدیم چی شد. چون از اون فیلم هایی بود که آخرش رو خود بیننده باید حدس بزنه. آخر فیلم سه حالت ممکن بود اتفاق بیفته. بعد از اینکه فیلم تموم شد من و مادر عزیز شروع کردیم به نقد فیلم! و اینکه چه حالتی ممکنه اتفاق بیفته اما به نتیجه ی یکسانی نرسیدیم. شما هم اگر این فیلم رو دیدین بگین که چی فکر می کنین درباره آخرش؟ من که فکر می کنم اعلا هر دوتا دختر رو ول میکنه و بیخیال نجات دوستش میشه و میره دنبال زندگی خودش.
یه نکته ای که از فیلم یاد گرفتم این بود که اگر یه نفر یه نفر دیگه رو بکشه و خانواده مقتول توی دادگاه درخواست قصاص قاتل رو بدهند، خانواده مقتول باید یه پولی هم به خانواده قاتل بدهند تا حکم اعدام اجرا بشه! به نظر شما یه کم نامردی نیست؟!

3- کارگاه عمومی هم تموم شد. دو جلسه آخرش رو جوشکاری یادمون دادند. البته نه اینکه قطعات فلز رو بهم جوش بدیم، فقط در این حد که روی قطعه ای از آهن با دستگاه جوش خطهایی موازی بکشیم. استاد می گفت هر روستایی که بخواد تو شهر شروع به کار کنه اول باید بره جوشکاری یاد بگیره. ما تو دلمون گفتیم مگه ما روستایی هستیم؟! اصلا مهندسی کامپیوتر چه ربطی به جوشکاری داره؟!
اما راستش رو بخواین با اینکه این همه نالیدم از
دستش، درس خیلی خوبی بود و ازش لذت بردم.

4- و اما آهنگ هایی که این روزا گوش میدم: اولی آهنگی هست به اسم Addicted که Enrique Iglesias خونده، آهنگ فوق العاده زیباییه تا حالا فکر کنم 200 دفعه گوش کردمش! حتما دانلود کنید و گوش کنید اینم لیریکش
. اصلا کل آلبومش قشنگه. دومی آهنگ The last dance از گروه 0111 که فارسیه و خیلی خیلی قشنگه اینم نزدیک به 300 بار گوش کردم! درباره عشق شکست خورده ست. من که هنوز عاشق نشدم احساس می کنم تو عشقم شکست خوردم!! بسکه سوزناک میخونه آدم دلش میخواد گریه کنه! گفته باشم مثل من زیاد گوش نکنین بهش، ممکنه افسردگی بگیرین! (شوخی می کنم)

5- در آخر یکی دیگه از شاهکارهای سام (دوست عزیزم) رو میذارم که ببینید. این دفعه عکس استاد مهندسی نرم افزارمون(که هفته قبل کلاسش تموم شد) رو کشیده که از اینجا می تونید ببینیدش . استاد بیچاره مجبور بود ساعت 8 صبح بیاد سر کلاس، وقتی میومد خواب تو چشاش موج میزد. با همون حالت درسش رو شروع می کرد تا ساعت 9 که حالش جا بیاد و واقعا بیدار بشه!
 
نوشته شده توسط سپهر در جمعه 15 دی 85 -
ابراز علاقه
وقتی که یه رابطه ی عاشقانه بخواد بین دو نفر شروع بشه، بالاخره اولش یکی از اون ها باید به طرف مقابل علاقه اش رو نشون بده تا بعدش این علاقه دو طرفه بشه. اینکه هر کسی چطور به طرف مقابلش ابراز علاقه می کنه متفاوته. بعضی ها میرن مستقیما به طرف میگن، بعضی ها با ایما و اشاره و زبان بی زبانی و ... و خیلی های دیگه به روشهایی که به ذهن من نمیرسه این کارو می کنن. از طرفی همین افراد هم ممکنه بهشون ابراز علاقه بشه، پس باید حواسشون باشه رفتار اطرافیانش به چه صورت هست و منظور از هر عملی چی میتونه باشه.

یه نکته دیگه هم وجود داره و اون اینکه آیا افراد همونطوری که ابراز علاقه می کنن دوست دارن بهشون ابراز علاقه بشه یا اینکه بین این دو تفاوت میذارن. مثلا وقتی که دوست دارن بهشون مستقیما این موضوع گفته بشه آیا خودشون هم حاضرند مستقیما به طرف بگن که دوستش دارن؟

حالا هدف از گفتن این مطلب اینه که بدونم همه نسبت به این موضوع چطور فکر می کنن چون همیشه برام یه سوال بوده. پس بعد از اینکه روی این موضوع فکرکردین، برام توی قسمت نظرات بنویسید که 1- چطور به دیگران ابراز علاقه می کنید و 2- دوست دارید چطور بهتون ابراز علاقه بشه.

فکر کنم نتایج حاصل از این نظر سنجی برای همه مون جالب باید باشه. حداقلش اینه که میفهمیم چه راه هایی برای ابراز علاقه وجود داره که شاید تو زندگی به دردمون بخوره.
نوشته شده توسط سپهر در جمعه 17 آذر 85 -
کارگاه عمومی 2 و ...
1- جلسه سوم کارگاه عمومی هم بخیر گذشت! موضوع این جلسه، کار با یک دستگاه بزرگ بود که اسمشو یادم نیست! واسه این میگم بخیر گذشت چون اولش استاد اومد گفت: "موقع کار کردن با دستگاه خیلی مواظب باشید. فلان سال دست یه پسره گیر کرد تو دستگاه، قبل از انقلاب که همه بی حجاب بودن موهای یه خانم مو بلند گیر می کنه تو دستگاه و کنده میشه، مواظب باشید روپوشتون گیر نکنه بهش و ..."
خلاصه با این حرف ها کلی دخترا ترسیدند (و ما پسرها هم همینطور!) اما موقع کار با دستگاه هر چی من فکر کردم چطور این دستگاه میتونه انقدر وحشی باشه به نتیجه ای نرسیدم! آخه خیلی معصوم تر از این حرفها بود!
بعد از آموزش کار با دستگاه یه قطعه استوانه ای از آهن رو به این شکل در اوردیم و این جلسه هم تمام شد.
راستی روی اون قطعه کار جلسه اول هم دفعه قبل اره کاری و سوهان کاری و سوراخ کاری و قلاویز و ... انجام دادیم آخرش ازمون گرفتنش و وقت نشد که ازش عکس بگیرم بذارم اینجا.

2- از یکی از بچه ها که سر کلاس شیوه ارائه مطلب با موبایلش حرف می زد یه عکس گرفتم. آخر کلاس نشون دوستام دادم. دوستام هم گوشی رو ازم گرفتن و گذاشتند کف دست استاد! "استاد ببینید آقای ... داره با موبایل صحبت می کنه سر کلاس!" خانم استاد هم بعد از کلی خنده گفت: اشکالی نداره شما هم اگر تونستید، اینجوری صحبت کنید که من نفهمم!!

3- پسرخاله ی پدر عزیز بعد از n سال اومده بود ایران و یه سری هم به ما زد. کلی تجدید خاطره شد واسه پدر عزیز و مادر عزیز. برای اینکه عکسهای خانواده شونو بهمون نشون بدند ازم پرسیدند اینترنت دارین تو خونه؟ گفتم آره ADSL ه ! سرعتشم بدک نیست. خلاصه موقع چک کردن ایمیلشون
و دانلود یه عکس، از سرعت کم اینترنت حوصله شون سر رفت! گفتند سرعتت چقدره؟ گفتم 98kb/s. گفتند "نه!!! جدی میگی ؟؟! اونجا 8Gb/s سرعت داریم.(من->) چی کار می کنی با این سرعت کم؟" گفتم می سازم باهاش! تو دلم گفتم حالا خوبه مثل قبلا دایل آپ ندارم اگر دایل آپی بودم که احتمالاً برام گریه می کردند.

4- دوتا آهنگ هست که این روزا خیلی گوش میدم. اولی آهنگ عشق من که کوروش صنعتی خونده (ریتم این آهنگ خیلی باحاله) دومی یه آهنگ از گروه رپ 0111 به اسم love less (فارسیه ها!). این تیکه ش که پاپ میشه رو خیلی دوست دارم : دیگه دارم می میرم، بیا پیشم عزیزم، از تنها بودن تو دنیا، من که خیری ندیدم... البته مضمون شعرش عشق شکست خورده است
! (شاید از شعرش خوشتون نیاد)

5- همین دیگه! زیادی حرف زدم! برای خاتمه این عکس رو هم ببینید. یکی از بچه ها کشیده (اون موجود داخل عکس داره اسم منو صدا میزنه!!)
راستی میگه این شکلک هم داره همینو میگه.
نوشته شده توسط سپهر در پنجشنبه 2 آذر 85 -
ششمین سرشماری عمومی نفوس و مسكن
سوالات مامور آمار و جواب های ...

آبادان
- سلام
- سلام ولک
- شما چند تا فرزند دارید؟
- به تو چه کوکا!!!
- ای بابا ! آقا من مامور آمار هستم!
- خو کوکا منم مامورم !
- کارتتون لطفا
- خودت کارتت لطفا!!
- آقا اصلا شما بچه داری!؟!؟
- نه کوکا تموم کردیم!
- خدااااااااااااااااااااااااااااااااا!

شیراز
- سلام
-سلام کاکو
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سه تا کاکو
- تعداد دختر و پسر ؟
- سه تاش دختره کاکو
- شغلتون ؟
- لوازم آرایشی بهداشتی میفروشم کاکو.
- در آمد متوسط ماهانه؟
- 15 میلیون تومن در ماه کاکو.
- ببخشید شما خلبان هستید یا کاسب!!!!!؟؟؟؟
- نه جون کاکو من کاسب لوازم آرایشی هستم !

اصفهان
- سلام
-سلام دادا
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سی و سه تا
- چند تا دختر چند تا پسر ؟
- همش پسرس دادا
-تحصیلات؟
- دکترای متالوژی گرایش ذوب آهن .
- شغل؟
- برج ساز .
- وسیله نقلیه دارید؟
- بله . یه ژیان دارم.

خرم آباد
- سلام
- کر سلام
- شما چند تا فرزند دارید؟
- 11 تا دختر 16 پسر جمعا 35 تا .
- شغل
- فروش بیل و کلنگ یه باشگاه بدنسازی هم دارم !
- تحصیلات ؟
- سیکل
- متشکرم.

عرب
- سلام
- السلام علیک!
- شما چند تا فرزند دارید؟
-244 تا
- چند تا دختر چند تا پسر!؟
- 200 تا پسر آمار دخترام هم به تو مربوط نی!!!!
-متشکرم!!! خدانگهدار
- فی امان الله.

زاهدان
- سلام
- شلام
- شما چند تا فرزند دارید؟
- شی و هفتا داشتم الان شه تاش مونده!
- جان!؟!؟!؟ منظورتون چیه!؟!؟؟!
- شی تاشون تو درگیری با نیرو انتظامی کشته شدن!
- متاسفم . حالا باقیمانده چندتا دختر و چند تا پسر؟
- شه تا دختر
- شغل ؟
- مامور نیروی انتظامی . شتاد مبارزه با مواد مخدر
- بسیار عالی!!!

قم
- سلام حاج آقا
- سلام علیکم و رحمه الله برادر . خسته نباشید . خدا قوت ان شاالله . الله اکبر.
- ببخشید حاج آقا شما چند تا فرزند دارید؟
- دو تا , یه دختر یه پسر
- شغل
- مداحی . نوحه خونی . فروش البسه روحانیون و طلبه ها . مدیریت خانه عفاف.
- تعداد همسر ؟
- 55 تا
- بله!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ببخشید بچه هاتون زن زاییدن یا زناتون بچه زاییدن؟!
- 54 تا صیغه یک نفر هم نکاه.
- صحیح .
- وقت نماز برادر امری با من نیست؟
- نه متشکرم

منبع: نامعلوم

نوشته شده توسط سپهر در پنجشنبه 18 آبان 85 -
کارگاه عمومی
اولین جلسه درس کارگاه عمومی دیروز بود. از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر. از 15 نفر 5 نفر پسر بودیم که هیچ کدوم از پسرها به جز من رشته شون کامپیوتر نبود.

اولش رفتیم ابزار کار رو گرفتیم از مسئول کارگاه و استاد بعد از کلی روضه خوندن یه تیکه آهن به هر کدوممون داد که باید طبق یه نقشه ای به اندازه ی خاصی در می اوردیمش و روی اون رو سوهان می کشیدیم تا برق بیفته. همه این کارها رو باید با سوهان می کردیم. بالاخره مراسم سوهانکاری شروع شد. قطعه من یه نیم سانت از یه طرفش اضافی داشت. بعد از 45 دقیقه سوهانکاری یک میلیمتر هم ازش کم نشد. رفتم نشون استاد دادم. گفتم نمیشه گفت خوب با اره ببر. تو دلم گفتم نمی شد زودتر بگی؟! خلاصه اره رو بهم داد و قطعه رو اره کردم و بعد بازم سوهانکاری. بعضی دخترها به صدای سوهان و اره حساسیت داشتن. استاد به اونا می گفت: عیب نداره عادت می کنین! فکر کنم کلی ناخون شکوندند!! من نمی دونم این درس به چه درد رشته ی ما می خوره که اکثر دانشجوهاش دخترند. حالا باز واسه ما که پسریم شاید تو زندگی به درد بخوره.

اینم یه عکس از قطعه کار من، بعد از اتمام کار این جلسه.

موقع سفید کردن سطحش هرچی سوهان می کشیدم سفید نمی شد. به استاد که دور و بر بچه ها گشت می زد و کارهای دخترا رو انجام می داد گفتم قطعه کار من سفید نمیشه. استاد سوهانم رو گرفت و یه امتحانی کرد و گفت این چرا سر می خوره رو قطعه؟! گفتم حتما کنده. رفتیم بهم یه سوهان نو داد. خیلی راحت قطعه سفید شد. البته چاله چوله
رو سطحش زیاد داشت اما بالاخره درست شد.
بیچاره یکی از پسرها هرچی سطح قطعه ش رو می سابید سفید نمیشد بسکه سطحش خراب بود. انقدر سابیده بود قطر قطعه کارش نصف شده بود. اما بازم سطحش صاف نشده بود. آخرش یه قطعه دیگه بهش دادن که ببره خونه درست کنه.

خوب اینم از جلسه اول این درس عملی. در کل خیلی خوب بود و خوش گذشت!

در پایان یه عکس که خودم توی خیابون گرفتم رو اینجا میذارم به اسم قتل عام!

نوشته شده توسط سپهر در پنجشنبه 20 مهر 85 -